سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امروز تو تاکس? الک? ?هو تو چشم بغل دست?م ع?ن بز زل زدم و بعدش ب?مقدمه ازش پرس?دم : شما بود?د ؟ طرف که گ?ج شده بود پرس?د : ... چ?رو من بودم ؟ منم گفتم ه?چ? ... بعدش دماغم رو گرفتم ?عن? طرف چُس?ده ... (((: طرف ... اولش ?ه دو دق?قه منگ بود بنده خدا بعدش ه? با صدا? آروم با خودش م?گفت بو?? نم?اد ... !!! و ه? چپ چپ نگاه من م?کرد ?هو منفجر شد با صدا? بلند به راننده تاکس? گفت : آقاشما بو?? حس م?کن?د ؟ راننده هم ?ه دوتا بو کش?د و ب? ه?چ حرف? پنجره ? طرف خودشو کش?د پا??ن ... و من از ا?نکه خدا منو ا?نقدر روان? آفر?ده ازش کل? تشکر کردم :))))






تاریخ : پنج شنبه 92/9/28 | 9:47 عصر | نویسنده : ناصر | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.