یکی از فانتزیام اینه سر امتحان الکی هی کفه دستمو نگا کنم مراقب احساس زرنگی کنه بیاد خفتم کنه ببین هیچی کفه دسم نیست.... بعد بش بگم زرشک !ضایع شدی ؟؟؟ اصن به عشق همین حرکت میرم
یکی از فانتزیام اینه که به استاد ایمیل بزنم راجب موضوع تحقیق ازش نظرخواهی کنم اونم که صد در صد موافقه بعدش یه تحقیق اماده از قبل و بهش بفرستم بگم زِ ِ کی استاد چی فکر کردی سرعت عمل دارم دراین حد...
ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο
یکی از فانتزیهام اینه یه جا که خیلی شلوغه گوشیم زنگ بخوره
بگم : آره ، آره ، حواستون باشه ؛ زنده می خوامش !
ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο
یکی از فانتزیهام اینه تو یه روز برفی برم کوه و یه دفه ی گوله(!) گنده برفی دنبالم کنه ...اونقد بدووووووووم ....اخرشم له شم!!!!
ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο
یکی از فانتزیهام اینه وقتی دارم از پل هوایی رد میشم یه دفه بشکنه و بیفتم............اخ چ حالی میده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο
یکی از فانتزیام اینه که در بعضی شرایط بحرانی یا ساعت برنالد داشته باشم یا قولِ چراغ جادو.
ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο
یکی از فانتزیام اینه که :
توی بیمارستان،یه پرستار فوق العاده زیبا وجذاب
از اتاق عمل سریع میاد بیرون و
داد میزنه:آقای دکتر؟آقای دکتر؟بیمار داره از دست میره
من درحالی که لبخندی پرمعنا برلب دارم سرمو میندازم پایین و از توی کشو دستکشمو در میارم
... پرستار بلندتر و با التماس میگه:آقای دکتر عجله کنید ،قلبش از حرکت ایستاده
من بازهم با لبخندی معنا دار دستکشارو دستم میکنم
ایندفعه همهءپرستارا ودکترا از اتاق میریزن بیرون و فریاد میزنن آقای دکتر آقای دکتر بیمار داره میمیره
من که دسکشامو دستم کردم با خونسردی به چهرهءتک تکشون نگاه میکنم و میگم:
آقای دکتر طبقه بالا تشریف دارن
بعد سطل آبو با پام هول میدم جلو و همینجور که دارم زمینو تی میکشم توی مه و غبار ناپدیدشم.
ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο
یکی از فانتزیام اینه برم توی یه کافه و وقتی بار من امد گفت چی میل میکنید، مثه تو فیلما بهش بگم: همون سفارش همیشگی! و سیگارم رو در بیارم و روشن کنم و محو موسیقی در حال پخش شدن توی کافه بشم!
ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο
یکی از فانتزیام اینکه وقتی دارم درس میخونم کنترل تلویزیونو بردارم اعضای خانواده رو کلهُــــــــم muteکنم
ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο.ο
یکی از فانتزیام اینه که با دایال آپ به اینترنت وصل میشم و به بقیه بگم که سرعتش از ADSL بیشتره
زندگی در واقع یک شوخی است،نه یک امر جدی،اگر آن را جدی بگیرید،آنوقت رنج میبرید،از افکارت رنج خواهی برد،زندگی مانند یک وزنه سنگین می شود و تو زیر بار آن خرد می شوی،آنگاه زندگی تمام نشاط خودش را از دست می دهد،تمام خنده هایش را. اوشو
زیاده از حد فکر نکن زیرا فکر همیشه به گذشته یا آینده مربوط می شود و انرژی تو به جای اینکه به قوه احساس معطوف شود، منحرف شده و صرف فکر کردن می گردد وتمام انرژی های تو را تخلیه می کند. اوشو
اگر خواستی از عشق فرار کنی، در زمان گذشته و یا در زمان آینده زندگی کن ، ولی اگر خواستی رودخانه عشق را در درونت جاری سازی در زمان حال زندگی کن ، زیرا عشق فقط در زمان حال ممکن است. اوشو
آزاد زندگی کن ! لحظه به لحظه زندگی کن ! و از چیزی نترس ، از ترس هم آزاد شو،
زیرا چیزی برای از دست دادن نداریم . چیزی هم بدست نمیآوریم ، و وقتی این را بفهمی ، کمال زندگیات تحقق مییابد ، اما هیچ گاه مثل گدا به دروازههای زندگی نزدیک نشو، هیچ وقت گدایی نکن ،
زیرا دروازه های زندگی هرگز به روی گداها باز نمیشوند!... اوشو
نه برای دیگران ، نه به خاطر چیزی ، برقص ، فقط به خاطر رقص ؛ بخوان ، فقط برای آواز ؛ آن گاه سرتا پای زندگیات ملکوتی می شود ،
و فقط در این حالت است که همه چیز رنگ نیایش به خود میگیرد .
این گونه زیستن ، آزاد بودن است.... اوشو
اکثر مردم تنها وقتی مذهبی هستند که نگران و اندوهگین هستند و به همین دلیل تمام مذهبشان دروغ است! اوشو
جهنم از جایی شروع می شود که اولین آرزو شکل میگیرد و بهشت در جایی هست که هیچ درخواست و آرزویی نباشد! اوشو
جای یک چیز را در زندگیت عوض کن تا زندگیت زیبا شود! بجای ترس از خدا، عشق را جایگزین کن! اوشو
اگر خود را کسی بپنداری، راه را گم می کنی ، ولی اگر خود را هیچ بپنداری، به مقصد می رسی.اوشو
معبد خداوند فقط به روی
دلی شاد و آواز خوان و رقصان باز است .
دل گرفته را به این معبد راهی نیست ،
پس ، از اندوه اجتناب کن. اوشو
♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦
عموم صبح از خواب بیدار شده دیده ساعت 8:35 دقیقست. یهو هول شد و بلند شد گفت تلویزیونو روشن کنین بزنین شبکه دو! گفتیم چرا؟ گفت اخبار 20:30 شروع شده. بدو بزن شبکه دو!!!
بعد که ما رو دید که داریم رو فرش می غلتیم و می خندیم، متوجه سوتیش شد و دوباره گرفت خوابید!
عموی عاشق اخباره ما داریم؟
♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦
...یکی از دوستام هف هش سال ( یعنی همون هفت هشت سال !) تکواندو کار میکرد. بعدش کم کم به کشتی علاقه مند شد و رفت کشتی. یه چار پین ماه ( یعنی همون چهار پنج ماه !) که گذشت، رفت و تو مسابقات کشتی قهرمانی شهرستان شرکت کرد. بعدازظهر روزی که اولین مسابقشو انجام داد بهش گفتیم چطور بود؟ گفت از مسابقات حذف شدم!
بعدا کاشف بعمل اومد که آقا وسط کشتی یه لگد خوابونده تو صورت حریفش طرفو ناکار کرده. حریفشو هم با برانکار بردن تو آمبولانس و بردنش بیمارستان!!!
خب چیکار کنه… هم اولین مسابقه کشتیش بود و هم تو فاز تکواندو بوده دیگه… خخخخخخخخخ
دوسته ما داریم؟!...
♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦
زنگ زدم تاکسی تلفنی که یه ماشین بفرستن برم باشگاه. آدرسو دادم (کوچه ی شهید بهشتی 41). بعد نیم ساعت دیدم یارو تماس گرفته، خیلی هم شاکیه که آقا چرا وقتی زنگ میزنی نمیای؟ ما رو مسخره کردی؟! گفتم آقا من الان نیم ساعته سر کوچه هستم. یارو گفت پس چرا من شما رو نمیبینم؟ اینجا که کسی نیست!! گفتم شما الان کجایین؟ گفت سر کوچه ی شهید شریفی 38 !
بعد از اینکه بهش گفتم کجام گفت آقا خب درست آدرس بده دیگه!
نمیدونم آخه چطوری بهشتی 41 رو شریفی 38 شنید؟!!!
راننده آژانسه داریم؟!!!...
♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦
مامانم عصری میگه ماشینو بردار بریم دور دور …
رفتیم تو ترافیک یه دختره وایساده سوار تاکسی شه .. مامانم میگه برو بگو مستقیم سوارش کن … میگم چرا ؟؟ میگه حرف گوش کن !
سوار کردم دختره رو … تا دختره نشسته مامانم میگه : عروس گلم دانشجویی ؟؟ دختره قرمز کرد منم نزدیک بود بزنم به جلوییم .. مامانمم برگشته خیلی خونسرد میگه کی واسه تو خواست ؟؟ واسه داداشت میخوام !!
دختره بنده خدا گفت بله سال آخرم .. خلاصه مامانم تلفن دختر رو گرفت icon smile از این به بعد مامانمو میبرم شماره بگیره واسم icon smile..
♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦
.من تو اتاقم یک بخاری کوچیک دارم
صبحا بابام ساعت 5 بیدار میشه واسه نماز تا 7 که میخواد بره سرکار بیداره
سروصدا که میکنه بماند میاد بخاطری منو رو شمک میذاره
میگم بابا چرا کم میکنی صبحا
میگه اولا صبح شده
دوما بلند شو درساتو بخون
یعنی تاحالا اینجوری قانع نشده بودم
من icon neutral
بابام icon biggrin
شرکت ملی گاز icon smile )
بابای صرفه جویی داریم ما !
به ما رحم نمی کنید به خودتون رحم کنید...!!؟؟؟؟؟؟؟..
بدبخت از بالا افتاده مرده ککشونم نمی گزه که مرده مرده فقط حواسشون به رنگه که چقدر قشنگ رو زمین ریخته شده...!
باید بدجنس باشی تا عاشقت بشن باید خیانت کنی تا دیوونت باشن باید دروغ بگی تاهمیشه تو فکرت باشن باید هی رنگ عوض کنی تا دوست داشته باشن اگه ساده ای اگه باوفایی اگه یه رنگی همیشه تنهــایی
|